- میک میک
از اصوات، صدای جوجه ی پرندگان
معنی میک میک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به خوبی، کاملاً، به کلی، یک باره:
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک،
مولوی،
گفت نادر چیز می خواهی ولیک
غافل از حکم خدایی نیک نیک،
مولوی،
تو قیاس از خویش می گیری ولیک
دور دور افتاده ای تو نیک نیک،
مولوی
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک،
مولوی،
گفت نادر چیز می خواهی ولیک
غافل از حکم خدایی نیک نیک،
مولوی،
تو قیاس از خویش می گیری ولیک
دور دور افتاده ای تو نیک نیک،
مولوی
میل میلی، رجوع به میل میلی شود
تلفظ عامیانۀ مکانیک، رجوع به مکانیک شود
نام آواز افتادن قطره های آب، حکایت صوت فروافتادن قطره ها، آواز فروافتادن قطره ها، حکایت صوت فروچکیدن قطره ها، (یادداشت مؤلف)، آواز مرغان، (غیاث اللغات) (آنندراج)
رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینۀ خویش بدهد، سور دانگی در بیرون شهر، گردش دسته جمعی دانگی
حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم، آواز عطسۀ پیاپی زکام زده، صوت عطسه های خرد آواز پی در پی، پیک پیک عطسه کردن، عطسه های پیاپی خرد آواز کردن
آواز جنبش عقربک ساعت، حکایت صوت عقربه های ساعت، (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)، آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن، تک تک
کلمه ای است که در خواندن مرغان خانگی استعمال کنند، (ناظم الاطباء)، حکایت صوت به هم خوردن دندانها یا تصور بهم خوردن استخوانهای بدن از سرما
(مُ / مِ)
لغت نامه دهخدا
نامی که در کتول به مشک بید دهند. و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 194 و بیدمشک و مشک بید در همین لغت نامه شود
(جِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سگوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی باختر زاغه با 118 تن سکنه. آب آن از سراب میل میلک و چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
فرانسوی لالباز -1 هنرپیشه ای که اعمال و احساسات را بوسیله حرکات نمایش دهد، فن تقلید و مجسم کردن اعمال و احساسات بوسیله حرکات (بدون تکلم)
یکی پس ازدیگری، فردافرد جدا جدا. مقیاس متداول درمیان گراورسازان برای تهیه گراورها و کلیشه هایی که درست معادل عکس تصویر اصلی باشد
گردش دسته جمعی که هر کس سهم خود را از هزینه خود بدهد انگلیسی دانگی دانگانه توژی توشی غذا خوردن و گردش دسته جمعی که هر فرد سهم خود را می پردازد دانگی
آواز عطسه پیاپی زکام زده، پیک پیک عطسه کردن حکایت صوت عطسه های پیاپی زکام زده پیک و پیک. یا پیک پیک عطسه کردن، عطسه های پیاپی خرد آواز کردن
علم حرکات و شناسایی توازن و تعادل بین نیروها و بکاربردن قوانین آنها
تفریح، تفرج، گردش، گشت، هواخوری
بید جنگلی
غرغرو
از توابع بندپی بابل
ناله ملتمسانه ی سگ و گربه
صوتی برای جاکردن اردک ها
از انواع بید تبری
رعشه و لرزش در اثر سرما، لرز شدید بدن
التماس کردن، با تضرع و ناله از چیزی نالیدن، گزگز پا در اثر
صدای فرو ریختن قطرات آب
از اصوات، صدای جوجه ی پرندگان، ساکت، آرام، صدای مبهم
آرام آرام، صوتی برای فراخواندن پرندگان
از اصوات، (صدای جوجه ی پرندگان در شب) ، صدای آرام، صدای مبهم